همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابان بیهمتا
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت