چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیامآوری نکرد
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
تو صبحِ روشنی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام را خبر از تارِ مو کنی
میآمد و سربهزیر و شرمندهٔ تو
با گریهاش آمیخت شکرخندهٔ تو
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی