همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
یادم آمد شب بیچتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان
در آسمان ملائکۀ خوش ذوق
شهر بهشت را که بنا کردند...
آه ای شهر دوستداشتنی
کوچه پس کوچههای عطرآگین
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد