نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
علیاکبر همین که چهرۀ خود را نمایان کرد
خدا خورشید را در هفت پشت ابر پنهان کرد
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
با جان و دل آورده اگر آوردهست
خورشید دو تا قرص قمر آوردهست