ای نبیطلعت، ای علیمرآت
وی حسنخصلت، ای حسینصفات
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
علیاکبر همین که چهرۀ خود را نمایان کرد
خدا خورشید را در هفت پشت ابر پنهان کرد
میرفت که با آب حیات آمده باشد
میخواست به احیای فرات آمده باشد
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
ای کعبه به داغ ماتمت نیلیپوش!
وز تشنگیات فرات در جوش و خروش
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
بر عهد خود ز روی محبت، وفا نکرد
تا سینه را نشانهٔ تیر بلا نکرد
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
گمان مکن پسرت ناتنیبرادر بود
قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود