نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
دل من باز گرفته به حرم میآید
درد دلهاست که از چشم ترم میآید
این سر شبزده، ای کاش به سامان برسد
قصۀ هجر من و ماه به پایان برسد
به حق خدای شب قدرها
بیا ای دعای شب قدرها
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
دلمردهایم و یاد تو جان میدهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان میدهد به ما