جانبخشتر ندیده کسی از تبسمت
جان جهان! فدای سلامٌ علیکمت
من به پابوسی تو آمدهام
شهر گلدستههای رنگارنگ
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند
من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»