جانبخشتر ندیده کسی از تبسمت
جان جهان! فدای سلامٌ علیکمت
تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد
شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد
در کوچههای نگاهت، ای کاش میشد قدم زد
در شرح قرآن چشمت، آیه به آیه قلم زد
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»