خستهام از راه، میپرسم خدایا پس کجاست؟
شهر... آن شهری که می گویند:«سُرَّمَن رَءا»ست
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم