خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
خدا نوشت به اسم شما سپیدهدمان را
و آفرید به نام شما زمین و زمان را
تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد
شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد
شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت