او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
بوسه بر قبر پیمبر ممنوع؟!
بوسه بر پنجۀ شیطان مشروع؟!
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ شعرت سورۀ یاسین نخواهد شد
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
این سجدهها لبالب چرت و كسالتاند
این قلبهای رفته حرا بیرسالتاند
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر