سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است