باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها