دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
الا ای چشمۀ نور خدا در خاکِ ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم