ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود