با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت