بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را