عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند