آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند