میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند