لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند