من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی