شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟