چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم