جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش