آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش