از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت