از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
زمان چه بیهدف و ناگزیر در گذر است
زمان بدون شما یک دروغ معتبر است!
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت