از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت