از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را