کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر