كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر