شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود