هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار