در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم