بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم