تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری