تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری