با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند