در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد