سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری