سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری