سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری