جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی