شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی