از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد