امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است