بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد