هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند