او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس